کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
کنایه از قوت نمودن و زور کردن. (برهان) (آنندراج). قوت کردن. زور نمودن. (فرهنگ فارسی معین) ، کنایه از خوشوقت شدن. (انجمن آرای ناصری) ، سینه بر روی زمین مالیدن رفتن را
جمع کردن. ترنجیدن و متقلص کردن. (ناظم الاطباء). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. (یادداشت مرحوم دهخدا). تشنیج. تقبیض. - روی درهم کشیدن، روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. (ناظم الاطباء). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جمع کردن. ترنجیدن و متقلص کردن. (ناظم الاطباء). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. (یادداشت مرحوم دهخدا). تشنیج. تقبیض. - روی درهم کشیدن، روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. (ناظم الاطباء). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)